کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در فتح قلعه خیبر

شاعر : عماد بهرامی     نوع شعر : مدح     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

گـره کـور که در کـار پـیـمـبـر افـتـاد            باز هم قـرعـه به نـام یل صفـدر افتاد

وقتی از دور در قـلعـه تجـلّی می‌کرد            یـاد آن دسـت یـدالـلـهـی حـیـدر افـتـاد


با خودش گفت که‌ این کار فقط کار علی‌ست            ناگهـان دلـهـره‌ از سیـنۀ مضطـر افتاد

مثل خواری شد و در چشم فراری‌ها رفت            تا عـلـم دسـت عـلـمـدار پـیـمبـر افـتاد

طرف قلعه که می‌رفت خدا پشتش بود            جـبـرئیل آمـد و زیر قـدمـش پَـر افتاد

مرحـب آمد که شود سد ره خـیر ولی            «هٰا عـلیٌ بَـشرٌ کـیفَ بَشر» شر افتاد

تیغ ابروی علی خم شد و مرحب جان داد            ده قدم مانده به شمشیر دو سر، سر افتاد

با خدا رفت و دم «نَصرُ مِنَ اللّٰه» گرفت            سـورۀ فـتـح به جـان در خـیـبـر افـتاد

موقع کندن در بود که « یازهرا» گفت            ناگهـان ترس عجـیـبی به دل در افتاد

صاحب روز جزا داشت قیامت می‌کرد            حَسَبُ الاَمرِ عـلی پرده ز محشر افتاد

چاره‌ای جز به درک رفتن و تسلیم نداشت            هر که با خـشـم الـهـی عـلـی در افتاد

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : جواد محمود آبادی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

ای رمـزِ بـه لــفّـافـۀ ایـن الـرجـبـیـون            عاقل شدم آن روز که گشتم به تو مجنون

زان روز که گفتم ز تو، هستم به تو مدیون            صـد شکـر نـوشـتـند مرا از علـویّـون


اکسیر تو بر خاک من آمیخت و زر شد

در حوض دلم نقش تو افتاد و قمر شد

از باب تراب، قطعۀ خاکی به من افتاد            از طـینت پـاکـت گل پاکی به من افتاد

از مضجـع تو شاخۀ تاکی به من افتاد            در مکتب عشقت دل چاکی به من افتاد

تا آتـش عـشقـت به دلـم کـارگـر افـتاد

بر مـلـک دلـم دولـت پـایـنـده‌تـر افـتاد

منصور انا الحق زد و غافل ز وجودت            ای حق مـسـلّم که معـمـاسـت حـدودت

معنای صلاتی و نبی خوانده عـمودت            تصـویـر خـداونـد جـهـان بـود نمودت

محبوب‌تر از ذکر تو دیگر عملی نیست

در هیچ غمی چاره به جز نادعلی نیست

شک نیست که منظور ز خیرالعملی تو            مـشـتـق شده از نـور خـدا در ازلی تو

ای فـاتـح خـیـبـر همـه دانـنـد یَـلـی تو            هر وصف بگویم ز شما هست، ولی تو

مـعـروف‌تـرین قـسـمـت الـفـاظ اذانـی

ای حضرت مـولا تو امیـر دو جهـانی

 والعصر که بی‌حبّ علی نیست هدایت            ایـمان به خـدا بی‌مـددش نیست کـفایت

ای آنکه تو مـیـزانـی و ایـمانی و آیت            اسـلام بـنـا گـشـتـه بـه ارکــان ولایـت

سوگند که مردم همه هستند لَفی خُـسر

جز شیعۀ تو چون که خدا گفته تویی یُسر

هرگز نتوان یافت کسی را به تو مانند            دزدانِ لـقـب؛ واژۀ صـدیـق چـه دانـنـد

 فاروق تویی سلطه‌گران، مفت گرانند            هرآنچـه که گـویـنـد به حالِ هـذیـانـنـد

بدخواه تو در هر دو جهان از نظر افتاد

«با آل عـلی هرکه در افتاد ور افتاد»

هرچـند که آلـوده و بی‌عـذر و جـوابـم            در روز جزا فرض که از اهل عـذابم

بـر گـردنـم آویــخـتـه بـاشـنـد کــتــابـم            می‌خـواست خـداونـد بپـرسد ز حـسابم

بر مصحف من گرچه گنه بود و سزایش

بـسـم اللهِ آن حُـبّ عـلی بـود و ولایش

هرچند قلم مدح تو بنوشت و گهر سُفت            تحریر علی لرزه به جانش زد و آشفت

هندو و مسلمان و مسیحی ز علی گفت            گـفـتند ولی وصف تو پایان نپـذیـرفت

وقتی که علی وجه خداوند جهان است

هرچند بگـویـند از او بـاز نـهان است

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مثـل بـذری که بـدون آب زائـل می‌شود           بی‌ولایت هم نماز و روزه باطل می‌شود

شاهدْ «أکمَلتُ لَکُم» ناظرْ «حدیث منزلت»           دین به حُب حـیدر کـرار کـامل می‌شود


بی‌خردها فکر می‌کردند در وقت رکوع           هر کس انگشتر ببخشد آیه نازل می‌شود

از گِل حـیدر برای دوستـانش خرج شد           لطف از او بوده اگر که، فیض حاصل می‌شود

در عمارتخانه‌ات شاه نجف! روح الامین           در میان کفـشداری‌هاش شاغـل می‌شود

گرد و خاک صحن تو الوات را عارف کند           هر که دارد با تو حشر و نشر، واصل می‌شود

مَرکبت هم در طریق وصل، صاحبدل بُود           اسم دُل دُل با کمی تغییر دِل دِل می‌شود

موجبات کسر شأنت نیست هم آغوشی‌ام           موج هم هر روز هم آغوش ساحل می‌شود

دیدن روی خـدا کاری‌ست ناممکن ولی           دیدن روی خـدا در این شـمایل می‌شود

: امتیاز

مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : محمد حسن بیات‌لو نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

قـلم لال است اما می‌نویسم داستانش را           من و مدح علی؟! حتی نمی‌بردم گمانش را

گروهی‌ باعلی‌ مشغول و جمعی باعلی عاشق           مسلمان جای‌ خود دارد چه سازم هندوانش‌ را


علی را بی‌خدا اصلاً؛ خدا را بی‌علی هرگز           نه‌ می‌خواهم‌ چنینش را؛ نه‌ می‌خواهم‌ چنانش‌ را

نه تنها مجلس خود را بنا بر گفتۀ احمد           مزین کرده با نـام عـلی شیعه اذانش را

به‌قربان‌ وجودی که‌ وجودم از وجود اوست           چنان‌ می‌خواهمش‌ آری که‌ هر موجود جانش‌ را

خدا فرموده‌ قبل از خلقت‌ عالم علی‌ بوده‌است           و من اصلاً نمی‌فهمم مکانش را زمانش را

بگویم‌ فاش ‌حیدر کیست‌ ممسوس‌ خداوند است           زبانم تند می‌راند که می‌گیرم عنانش را

همیشه از خودم می‌پرسم و هربار می‌مانم           چگونه شکر باید کرد لطف بیکرانش را

ضریحش که‌ به‌جای ‌خود دلم‌ آنقدرها تنگ‌ است           کسی‌که یاعلی ‌گفته‌ است می‌بوسم دهانش را

زمان‌ خطبه‌‌خوانی‌ او سخنران‌ نه‌ سخندانست           که منـبر می‌برد حظ شیوۀ فنّ بیانش را

خدا خود را اگر مؤمن ‌صدا کرده‌‌است‌ می‌خواهد           که اینگـونه کند مدح امیر مؤمـنانش را

قسیم نار والجنّه؛ علی؛ تنها علی بوده‌است           کسی که با یتیمان می‌کند تقسیم نانش را

به‌قدر نان جو از ملک این دنیا نمی‌خواهد           نخواهد بست زنجیری به دنیا؛ بازوانش‌ را

خدا آغاز خلقت یاعلی گفت‌است پس حتماً           به پایان می‌برد با "یاعلی" کار جهانش را

: امتیاز

مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ذکـر تــوسـل هـمـۀ انــبـیـا عـلـی‌سـت            دست خدا و گوش و زبان خدا علی‌ست

وابسته است گردش هفت آسمان به او            بعد از خـدای اول بی‌ انـتـهـا عـلی‌ست


چشم تمام خلق قـیامت به دست اوست            زیرا فـقـط مـقـسِّم روز جـزا علی‌ست

در های و هوی سخت تمامی غزوه‌ها            روی لبِ رسول خـداونـد یا عـلـی‌ست

آن یک نفس که می‌رسد الطاف قدسی‌اش            بر کلِّ "ما سِوا" نفس مرتضی علی‌ست

ما را چه هول لحظه مرگ است بی‌گمان            تا قبض روح شیعـۀ دلداده با علی‌ست

صدها خلیفه یک نخ کفـشش نمی‌شوند            "لا" بوده‌اند آن دو و نون لـنا علی‌ست

ما را به آن فراری از جنگ‌ها چه کار            شکر خدا که رهـبر میدان ما علی‌ست

فردا که روز بی‌کـسیِ دشمن علی‌ست            فریاد قلب خستۀ ما یک صدا علی‌ست

: امتیاز

مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : عاصی خراسانی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

تداعی می‌کند ابروی او نازک خیالی را           منظّم می‌کند گـیسوی او آشفـته حالی را

تجلّی کرد و از یک جلوه‌اش عالم پدید آمد           خدا از روی و مویش ساخت ایام و لیالی را


نجف‌رفته چه داند حال ما دور از نجف‌ها را           چه داند اهل دریا، حسّ و حال خشکسالی را؟!

به گریه می توان ره یافت تا دریای لطف او           به گریه جلب می‌سازد گدا لطف موالی را

به جمع عاشقان عیب است چشم خُشک آوردن           کسی در بزم هرگز برندارد جام خالی را

خجالت از عبادت بیشتر مقـبول می‌افتد           به جای فعل از ما می‌خرد این انفعالی را

به روی فرش صحنش تا نشستم خوب فهمیدم           سلیمان نیز از صحن علی بُرده‌ست قالی را

اگر‌ ساقی تو باشی، جان فدای جام می‌سازم           که در جنّت نخواهم یافت حتی این زلالی را

علی و عالی و اعلی، یدالله‌ ست و عین الله           که معنا می‌دهد غیر از تو این اوصاف عالی را؟!

برای گفتن از وصفت زبان شاعران لال است           تقبل کن ز لطف، از ما همین اشعار لالی را

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود؛ جلو گیری از حشو و تکرار و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

مسیری نیست غیر از اشک تا دریای لطف او           به گریه جلب می‌سازد گدا لطف موالی را

علی و عالی و اعلی، علی و عالی و اعلی           که معنا می‌دهد غیر از تو این اوصاف عالی را؟!.

مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : محمد غفاری نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آمـدم باز کـنـم چـشـم پُـر از بـاران را            و به عطر نجـف آغـشته نمایم جان را

آمدم در طلب سورۀ والشمس و ضحی            یک دل سیـر تمـاشا کـنم این ایوان را


آدم و نـوح و محـمـد به حـرم آمـده‌انـد            تا به الگوی عـلی شرح دهند انسان را

آیه آیه همه جا مدح عـلی می‌خـوانـدند            ای دل غـافـل من باز بخـوان قرآن را

أَفَــمَـنْ كَـانَ عَــلَـىٰ بَـيِّــنَــةٍ مِـنْ رَبِّــهِ؟            جز علی کیست که روشن کند این برهان را

خواسـتم شـمّه‌ای از رزم عـلی بنویسم            نتـوانم که به تصویـر کـشم طـوفان را

او که از بدر و اُحد، خیبر و خندق آمد            تا به شمشیر دودم مسخ کند شیطان را

شاخـص عـدل الـهی بُـوَد و می‌سنجـند            به تـرازوی مسـاوات عـلی، میزان را

آنچه گـفـتیم فقط قـطره‌ای از دریـا بود            من‌ که نشناخـتم آن وسعت بی‌پایـان را

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

دفتر وصف تو یک عمر روایت دارد            بـردن نـام تـو هم حـکـم عـبـادت دارد

در مـقـام تو هـمین نـکـته کـفایت دارد            که خدا نیز به نام تو عنایت دارد عنایت


حالمان خوب نبوده است ولی خوب شدیم

تا که خواندیم کمی نادعلی خوب شدیم

کوهی از عـشق نه، اما پر کاهی دارد            سـیـنـه‌ای کز غـم دوری تو آهـی دارد

نـوکـر شاه نجـف منـصب شاهی دارد            دل مـا نـیـز بـه ایـوان تـو راهـی دارد

مـا گـرفـتـار تو هـسـتـیـم ولـی آبـادیـم

پــای ایــوان طـلای نـجـفـت افــتـادیـم

مـا که هـستـیـم گـدای تو و فـرزندانت            پشت ما هـست دعـای تو و فـرزندانت

مـقـصد مـاست خـدای تو و فـرزندانت            جـان عـالـم به فـدای تـو و فـرزنـدانت

ای دو عـالم نخی از تار عـبایت حیدر

خـلق عـالـم همه محـتاج دعـایت حیدر

ما که هـستـیم فـقـط بنـدۀ سلطان نجف            اعـتکـاف دل ما هـست به ایوان نجـف

زنده شد خاک زمین با نم بـاران نجف            حسرت ماست فقط آب نجف نان نجف

ما خـدا را وسط صحـن تو پـیدا کردیم

چِقَدَر در حرمت گریه به زهرا کردیم

از نفس‌های تو هر لحظه دعا می‌ریزد            از قنوت سحـرت عـطر خـدا می‌ریزد

از قـدم‌هـای تو هم گـرد شـفـا می‌ریزد            از دو دسـت کـرمـت آب بـقا می‌ریـزد

بس‌که اوصاف تو هم جلوۀ پیغمبر داشت

جبرئیل آب وضویت به تبرک برداشت

شاه، هم‌سفـرۀ پیران و فـقـیران بشود؟            مـرکـب بـازی اولاد شـهـیـدان بـشود؟

رازق نـیـمـه‌شب خوان یتـیـمان بشود؟            این فـقـط با هـنر دست کـریـمان بشود

عالمی مست از این شیوۀ سلطانی توست

ما همه مور و جهان ملک سلیمانی توست

قنبرت باشم اگر ملک سلیمانم چیست؟            نوکرت باشم اگر بوذر و سلمانم چیست؟

غیر نام تو مگر ذکر فـراوانم چیست؟            غیر این عشق مگر برکت ایمانم چیست؟

تـا ابـد ذکـر لـب ایـن دل آگـاهـم بـاش

اشــهــد اَنَّ عَـــلــیًّ ولــی الله ام بــاش

غیر تو کیست کسی جان پیـمـبر بشود            یا که با حـضـرت صدیـقه برابر بشود

یا که نامش هـمه‌جا زینت مـنـبر بشود            ابداً هیچ کـسی حـضرت حـیـدر بـشود

تو فـقـط آمـده‌ای سـاقـی کـوثـر بـاشـی

زامر حق جانـشـین بعـد پـیـمـبر بـاشی

قصد اگر وصل تو، هجران وطن می‌چسبد            گرچه شیرینی اسمت به دهن می‌چسبد

ذکر این جمله به دل‌ها عملاً می‌چسبد:            بعد نـام تو فـقـط ذکر حـسن می‌چـسـبد

بعد از این قافیه حیران حسن خواهد شد

عین ایـوان تو ایـوان حـسن خواهد شد

حـرم و گـنـبـد و بـاران! چقدر رویایی            گـوشـۀ خـلـوت ایـوان! چقـدر رویـایی

وسط صحن، چـراغـان! چقدر رویایی            گـفـتن ذکر حسن جان! چـقدر رویـایی

می‌رسد آنکه امید تو و من خواهد بود

او هـمان بانی ایوان حـسن خواهد بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛  فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

در مـقـام تو هـمین نـکـته کـفایت دارد            که خدا نیز به نام تو ارادت دارد عنایت

ای دو عـالم نخی از تار عـبایت حیدر            خلق عـالـم شده یک کار عـبایت حیدر

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از نفس‌های تو هر لحظه خدا می‌ریزد            از قنوت سحـرت عـطر دعـا می‌ریزد

تو فـقـط آمـده‌ای سـاقـی کـوثـر بـاشـی            جـانـشـین نـبـی از بـعـد پـیـمـبر بـاشی

مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

شـده کـارم پــیــاپـی و مــادام            ذکــر یـا ذالـجـلال والاکــرام

طـلـب عــفــو دارم ایـن ایــام            مِـن جـمـیـع الـذنـوبِ والآثـام


یا من أرجوه، عشق حیدر را            واصرف از اعتقاد من شر را

أعـطـنی کـلَّ خـیر، کـوثر را            أعطنی جرعه جرعه ساقی! جام

گر غـریـبم، گر آشـنـا هـسـتم            گـر اسـیـرم، اگـر گـدا هـسـتم

از یـتـیـمان مـرتـضی هـسـتم            کیست غیر از علی ابو الایتام

بی‌علی در گلـو فغـانی نیست            در گـلوی منـاره جانی نیست

بی‌عـلی هـیچ جا اذانی نیست            گو صـداهـا رهـا شود بر بـام

أشـهــدُ أنَّ از عـــلــی دیــنــم            چـون عـلـی دیـده‌ام خـدابـیـنم

أشــهــدُ أنَّ حـــیــدر آئــیــنــم            أشـهــدُ أنَّ مـرتـضـی اســلام

در جزا بی‌علی عبوری نیست            بی‌علی شادی و سروری نیست

تا نخواهد شراب و حوری نیست            بی‌عـلی جـنّـت است بی‌إِنعـام

هستِ حیدر به هستِ فاطمه است            تا علی پای بست فاطمه است

نار و جنّت به دست فاطمه است            او نـخـواهـد نـمـی‌کـنـد اقــدام

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : احمد حیدری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گرچه دریای فضیلت‌های تو محدود نیست           عفو کن توصیف ما آن‌سان که حقّش بود نیست

عشق یعنی جانمان خورده ست با نامت گره           جز تولّی و تبرّی رمز تار و پود نیست


ذکر تسبیح سلاطین جهان یا مرتضی‌ست           هیچ شاهی جز علی از دید ما مقصود نیست

تو ببخشی یا نبخشی همچنان پشت دریم           ما گـدای دیدنت هستیم بحث جود نیست

فضل تو بر جملۀ پیغمبران ثابت شده است           زادگاه هـیچ یک از انبـیا مسجود نیست

ای مـؤذن دل بـبـر بـا بـردن نـام عـلـی           نعمتی که در صدای حضرت داوود نیست

مثل ابـراهـیم در آتـش صدایت می‌زنـیم           سوختن را حاصلی جز بوی خوش از عود نیست

سوختیم از عشق و پر زد سوی کویت روح ما           چشم ظاهر بین نمی‌دانست اینها دود نیست

«نزِّلونی» گفتی و در کار افکندی گره           عقل ما را قدرت تشخیصت از معبود نیست

گرچه ناچیزم ولی با خود نگه دارم ز لطف           در فروش جنس بی‌مقدار قطعاً سود نیست

دل به دریـا می‌زنـم دریا مـریـدان توأند           خیری از این عاقبت بهتر برای رود نیست

بس که شیرین است دیدار تو در پایان عمر           مرگ در بدو تـولد هم برایم زود نیست

: امتیاز

مدح و مناجات با مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : سید علیرضا شجاع نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اعوذ بالنجف من شرّ شیطان رجیم امشب            به نام دوست، بسم الله الرحمن الرحیم امشب

سلام ای نقطۀ زیبای تحت باى بسم الله            سلام از جانب سائل به آقاى کریم امشب


خدا را شکر رب العالمین را روز محشر هم            بهشت و نار را مولا تویى تنها قسیم، امشب

به من اعطا کن انعمت علیهم روى ماهت را            بیا بشکاف دریاى غمم را اى کلیم امشب

صراط المستقیمى و به حکم اهدنا ما هم            به سمت دستهاى تو به مقصد می‌رسیم امشب

بیا دورم کن از دنیا والضالین و اصحابش            بحق فاطر و عالى و احسان القدیم امشب

: امتیاز

مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

قـصد دارم اثـری از لـب کـوثـر بکِـشم            تا که دست از می و میخانه و ساغر بکِشم
وقت معـراج، هـوالهـوی مکـرّر بکِشم            به خـدا رو کنم و سمت نجف پر بکِشم


مـژه بر خـاک کـف گـیـوۀ حـیدر بکِشم

نشـکـسـتـنـد مـرا و دل غـمـخـوار مـرا            نـسـپـردنـد بـه دسـت احـدی کـار مــرا
بـرســانــیــد دم حـــیـــدر
کـــرار مــرا            لـیـف خـرمـای مـرا مـیـثـم تــمّـار مـرا
مـیل دارم که سـری خـانه
قـنـبر بکِـشم

دست خالی نشدم حبل متیـنم علیَ است            صاحب لوح وقلم؛ روح یقینم علیَ است
بنـویـسـید که ایـمـانم و دیـنم علیَ است            شاه لولاک، یل خاک نشـینم عـلیَ است
من کـیم ناز
عـلی حـیـدر صفـدر بکِشم

دور خُـم کـوثر زهراست سرازیر شده            مصطفی هم سر این سفره نمک گیر شده
چشم من از همه کس غیرعلی سیر شده            دست من را بـرسـانـید به او دیـر شـده
باید از خُـمـرۀ لعـل لـب او سـر بکِـشم

می‌شود گفت مگر بین حرا نیست علی            شب معـراج ببـیـنـیـد کجـا نـیست عـلی
همه
جا هست فقط جای خدا نیست علی            علـت دلـبـری رکـن یـمـانـی‌ست عـلـی
بـاید او
را به رخ قـلعـۀ خـیـبـر بکِـشـم

خال مشکی لـبش نقـطه زیر لب باست            قاب قوسین دو ابروی علی اَو اَدنـاست
نیـمۀ گـمشده‌ای داشـته آنهـم زهـراست            پرچـم شیـعـه او روز
قـیـامت بـالاسـت
پس چرا
دست خود از دامن دلبر بکِشم

قـد کـوتـاه عـلـی پـایـه افـلاک و زمـین            با حصیر قدمش فرش شده عرش برین
نام من را بگذارید سگ
کهـف حـصین            تا ابد گـوشه نـشین نجـفم که پس از این
منّت کـعـبه از این زاویه کـمتـر
بکِـشم

در می آید به خـدا بهر علی، جان نجف            زمزم چشم من است از نم باران نجف
به طلا طـعـنه زده ریگ بیـابان نجـف            من مـؤیـد شـده‌ام گـوشـۀ ایـوان نـجـف

که علی را همه جا مُظهر و مَظهر بکِشم

خانۀ کوچک او تا به سحر جای همه است            سائل فاطمه‌اش هرکه شد آقای همه است
کربلای پسر اوست که دنیای همه است            دست او دست خدا بوده که بالای همه است
دست او را به سـر دست پیـمبر بکِـشم

می‌زند تیغ، علی و به کسی کارش نیست            او امامی‌ست که شخصی پی انکارش نیست
چه کسی هست بگویند گرفتارش نیست            وقت جان دادن اگر فرصت دیدارش نیست
جان خود را بگـذارید به محـشر بکِشم

می نشـینم در این خانه که احسان بشوم            ذکر حیدر به لبم هست که میزان بشوم
عجب از لقمه او نیست که لقمان بشوم            زیر پاهای عـلی گر
که سـلـیـمان بشوم
مورم و
قصد من اینست که لشکر بکِشم

سرنوشت همه با یـار، مقـدّر شدنی‌ست            نوکـر خـانۀ او مالـک اشـتر شدنی‌ست
لرزه بر عرش، به یک نعره حیدر، شدنی‌ست            عـلیِ نـسلِ عـلی نـیز پیـمـبر شدنی‌ست
آمدم که صد و ده بار عـلی اکبر بکِشم

کاش این وصل شدن رابه جدایی نکشند            وسط کوچه کسی را به عـزایی نکـشند
از
سر دوش عـلی پـاره عـبایی نکـشند            چـادر فاطـمه را کاش به جایی نکـشند
کاش میخی که بلند است از این در بکِشم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیرا به دلیل ایراد محتوایی حذف شد، فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

می‌زند تیغ، علی و به کسی کارش نیست            او خدایی‌ست که شخصی پی انکارش نیست

مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : حسین مؤدب نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

تو که اخمت بهم می‌ریزد از هر گوشه لشکر را           کفایت می‌کند لبخندت از هر غم پیمبر را

بزرگ بت‌پرستان آبرو بر خاک می‌ریزد           هـمین‌که از لبـانت بـشـنـود الله اکـبر را


اُحد بود و علی بود و علی بود و اُحد یعنی           تو بودی آنکه تا آخر نگه می‌داشت سنگر را

علم در دست‌های توست تا دنیا بفهمد که           تو هستی فوق ایدیهم که از جا کنده خیبر را

تو روحِ هل‌اتی و مؤمنون و قدر و یاسینی           سپرده دست تو پروردگارت روح ِکوثر را

علی بدر شب بدر و علی سقای پیغمبر           ابوفاضل چه زیبا ارث برد اوصاف حیدر را

: امتیاز

مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

در صحـنۀ پیـکـار هـنرمنـدترین است            او جای خودش؛ قنبر او عرش نشین است
بوسه‌زنِ خاک قدمش روح‌الامین است            ایوان نجف جلوه‌ای از عرش برین است


آکـنده شد از عـشق عـلی بـنـد به بنـدم
مـمنـون خـداونـد از این بـخـت بـلـنـدم
ای دل! همۀ عـمر پـریشان عـلی باش            در هر
نفـست پـاره‌گـریـبان عـلی باش
در شادی و غم دست به دامان علی باش            یعنی که فقط خـیره به ایوان علی باش
حالا
که علی تا به ابد "خَیرُ العباد"است
پس نوکری‌اش از سرمان نیز زیاد است
کم آمده در مـدح عـلی دفـتر و جـوهر            هر قدر بگـوئـیم، عـلـی هـست فـراتـر
نقـل است که دیـده شـب معـراج پیمبر            هـستـند مـلائک همه پـا مـنـبـر
حـیـدر
شأنـش به خـداوند تصور شدنی نیست

جز مدح علی در همه عمرم سخنی نیست

: امتیاز

مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : علی سلیمیان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

قلم مست است در پس‌ کوچۀ این شعر دفتر هم           شراب ناب می‌ریزد به کاغذ جای جوهر هم

مضامین بلـندی ریخـته در شعر کوتاهم           که دارد واژه‌واژه از لب من می‌رود سر هم


چگونه این منِ آلوده از او شعر بنویسم؟           که نامش را نبرده بی‌وضو حتی پیمبر هم

دم از عشقش زدن اندازۀ این بی‌سر و پا نیست           که جانش را فدای عشق او کرده‌ست کوثر هم

چگونه مدح آن شاه بـلـندآوازه را گویم؟           که درمانده‌ست طبع قاصرم از مدح قنبر هم

خودِ مولا اگر یاری کند با گوشۀ چشمی           شکوفا می‌شود با یک اشاره نطق نوکر هم

خدا از باء بسم الله خود تا سین والناسش           نیاورده‌ست جز وصف علی یک حرف دیگر هم

علی فرقان، علی برهان، علی حق و علی میزان           علی راه و علی هادی، علی قاضی و داور هم

علی حیدر علی صفدر علی رهبر علی سرور           وصی و جانشین و نفس پیغمبر، برادر هم

علی همبازی طفلان، علی تسبیح نخلستان           علی پیروز میدان حنین و بدر و خیبر هم

علی نان جوین می‌خورد و روی خاک می‌خوابید           اگرچه بود با افلاک از خاک آشناتر هم

غم مولا غم دین بود، تا بود آدم دین بود           به دوشش پرچم دین بود و شد بی‌یار و یاور هم

تمام زخم‌هایش تا که زهرا بود مرهم شد           ولی زخمی که خورد از داغ او هرگز نشد مرهم

علی راه سعادت بود و سد کردند راهش را           درِ علم نبی بود و زدند آتش بر آن در هم

علی را از میان راندند و خود با ناکسان ماندند           نکردند اعـتنا حتی به فـرمان پیـمبر هم

علی امروز هم در غربت است آری، نمی‌بینی؟           که غایب مانده از بی یاوری فرزند حیدر هم

به احوال پریـشان گرفـتاران گـیـسویش           که این نظمِ سراپا نقص روزی می‌خورد برهم

گنهکارم ولی از عشق تو دم می‌زنم عمری           تو هم فردا مرا با شیعیان خود بخر درهم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بسم اله است یا عـلـیِ مـستـجـاب‌ها            در زیـر بــاء آمـده بـابِ جــواب‌هـا

حق نقطه‌ایی ز مدح علی بیشتر نگفت            عجـزند در سـتایش آن هم، کتاب‌ها


در عالمِ ملائکه دلدارشان عـلی‌ست            تمثال اوست یوسفِ کنعان خواب‌ها

چون کشتیِ نجات در امواج می‌رسد            بیرون شود به نام علی اضطراب‌ها

تا گوش و لب به محفل مولا سپرده‌ایم            بردیـم از مجـالـسِ ذکـرش ثـواب‌ها

آنانکه با بهـشـتِ ولایت غـریـبـه‌اند            پیـش از جـهـنـم‌انـد دچـار عـذاب‌ها

وقتی به چشم‌های عـلی دل نداده‌اند            بایـد که گـم شـونـد به راهِ سـراب‌ها

آنکس که هست دست خدا، منبرش کجاست؟            لعـنت به دست دوزخـیِ انتـصاب‌ها

از بوسـتـان سـرخِ امـام غـدیـر بود            در دشت غاضریه روان شد گلاب‌ها

پیش از دمی که سنگ بر آن آشنا زنند            از شرمشان زدند به چهـره نقاب‌ها

گر یک طناب شهر مدینه به دست دید            بـردند کـوفـه آل عـلی را طـنـاب‌ها

: امتیاز

مدح و مناجات با مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : عباس شاه زیدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هـنوز می‌شـنـوم هـق‌هـق صـدایت را            صــدای آن نــفــس درد آشــنـایـت را

نبرده‌اند ز خاطر، نه ‌آسمان، نه زمین            هـنوز بغـض نفـس‌گـیر نـالـه‌هایت را


هنوز هم شب و ماه و ستاره می‌گردند            به کـوچـه‌ کـوچۀ تـاریخ، ردّ پـایت را

هنوز هم سحر و نخل و چاه، دلتنگ‌اند            شـمـیم عـطـر دل‌ انـگـیـز ربّـنـایت را

کدام کوچه در این شهر خواب ماند و ندید            به دوش خـسـتۀ تو کـیـسۀ غـذایت را

تو ناشـناس‌تـرین آیـه‌ای که دست خدا            فــراتــر از ابــدیّـت نــهــاد پـایـت را

تو آن نماز پذیرفته‌ای به درگه دوست            که نا امید نکـردی ز خـود گـدایت را

کدام قـلّۀ سرکـش به سجـده سر ننهـاد            شـکـوه جـذبـۀ پـیـچـیـده در ردایت را

در این غروب مه‌آلودِ بی‌خدایی و کفر            بپـاش بر تن سـرد زمـین، دعـایت را

بیـا کـمیـل بخوان تا دمی دَهَـم پـرواز            کـبـوتـر دل سـرگـشـته در هـوایت را

در این همیشه که پابند توست هستی من            به عـالـمی نـدهم عـشـق بی‌فـنـایت را

: امتیاز

مدح و مرثیۀ مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

غـرقِ طلـوعِ توست، شب انتـظار هم            مست از شرابِ رؤیـتم؛ اما خـمار هم

گـلـدسـتـه‌ام؛ خـراب؛ ولـی دائـمُ‌الاَذان            ای أشـهـدت سـرودِ لـبـم در مـزار هم


از بـی‌نــوازشـانِ یـتـیـمـم؛ ابـوتـراب!            پایی بکـش به روی سر این غـبار هم

ای وحی! اگرچه مفـتخـرم از کـتابتت            از لـکـنتِ زبـانِ غـزل شـرمـسـار هم

از ابرهای هر نفـست خُـطبه می‌چکـد            از چـشمِ شـاعـرت کـلمـات قـصار هم

از خاکِ پـای عین شفـایت که بگذریم            هوی مسـیح، می‌وَزد از ذوالفـقـار هم

در شیهه‌های اسبِ تو «هَل‌مِن‌مُبارز» است            دشمن هراس دارد از او؛ بی‌سوار هم

خرمافروشِ نخلِ تو ایمان‌فروش نیست            نفـروخت شهـدِ نـام تو را پای دار هم

در انـزوای خـانه‌نـشـینت نـبـردهاست            شیر است، شیرِ زخمی پشتِ حصار هم

تنهـاتـرین قـصیـدۀ دنـیـای شعـرکُـش!            در یاری‌ات سروده نشد یک شعار هم

ای عـمرِ غـصـۀ دلت از نـوح، بیشتر            شصت‌وسۀ تو پیرتر است از هزار هم

نـشـنـاخـتـنـد قـدر تو را آن زمـانـیـان            ای نـاشـنـاس! مـردم این روزگـار هم

: امتیاز

مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

نـدیـدم من شـراب از گـریه بهتر            گرفتم در دو دستم جـام و ساغـر

صـد و ده بـار گـفـتـم یـا عـلـی و            هـزاران بـار رفـتـم پـیـش حـیدر


بـه دور خــانـه‌اش گـشـتـم نـدیـدم            کسی محتاج‌تر از خود به‌ این در

حـیــات طــیّـبـه دارد  حـیــاطـش            فـقـط بردار می از حوض کـوثر

بـچـیـن از شـاخـۀ طـوبا مـحـبّـت            نشـو مشـغـول چـنـدین کیسـۀ زر

نـشــسـتـه زیــر ایــوان بــلـنـدش            مـیــان قــوس او ادنـی پـیــمـبــر

چه فیضی برده‌ از تـسبـیح زهـرا            گـدای فـضـه و اســمـاء و قـنـبـر

همین دورهمی عین بهـشت است            بپـرس از میثم و سلـمان و بـوذر

چه نازی می‌کشند از ذوالفـقارش            مـسـلـمـان و یـهـودی بعدِ خـیـبـر

عـلـی مـرتـضـی آن اسـم اعـظـم            خودش با اسم زهرا زد به لشکر

نـجـف را دوست دارم قـبـل مکه            شـدم از حـاجـیـان کـعــبـه بـرتـر

گـرفـتـار و پـریـشــان ضـریـحـم            رسـیــده وقـت دقُّ الـبـاب نـوکـر

نجف، باب الحسن هم داشت ای کاش            که وا می‌شد مـیـان صحـن مـادر

در رحمت یقین باب الحسین است            قــیـامـت مـی‌کـنـد آقـای مـحـشـر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

در رحمت فقط باب الحسین است            قــیـامـت مـی‌کـنـد آقـای مـحـشـر

مدح و مرثیۀ مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : سید اکبر میرجعفری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای دلت دریاترین دریا، کلامت عین رود           مهربانی، اندکی از شرح چشمان تو بود

روز، طوفان از دلت درس صلابت می‌گرفت           شب نگاهت در لطافت، شعر باران می‌سرود


روشنای چشم تو شرح مفـاتـیح‌الجـنان           دفتر پیـشـانی‌ات تفـسیر اسرارالشّهـود

از یتـیمان غریب کوفه می‌پرسم هنوز           قصۀ صبر و صلابت را که خیبر می‌گشود

می‌سپارندم به باران، می‌سپارندم به رود           می‌سپارندم به اقیانوس و می‌آیم فـرود

زیر بار آسمان هم شـانه‌هایت خم نشد           بارها دیدم زمین هم شانه‌ات را می‌ستود

کاش این شب‌ها که دل‌ها بوی صفّین می‌دهند           یک نفر زنگار را از ذوالفقارت می‌زدود

: امتیاز

مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : محمد علی قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

سلامُ الله علیٰ مَن عـندهُ اسـرار یزدانش           تعالیَ‌الله از این منزلت، زین رتبه و شأنش

سلام الله علیٰ مَن عنِدهُ علمُ الکتاب، آری           شهادت می‌دهد بر عـلم او آیات قـرآنش


منـوّر کرد بیت الله را در شـام آغـازش           مشرف کرد بیت‌الله را در صبح پایانش

صَفیُّ الله مـی‌فـرمــود هـذا قُـرَّهُ عَـیـنـی           ذبیحُ الله می‌فـرمود ای جانم به قـربانش

اگر چشمش بیفـتـد بر جـمال بی‌مثال او           ز یوسف چشم می‌بندد یقیناً پیر کنعانش

توسل کرد شیخ الانبیا بر حضرتش، فوراً           به ذکر یا علی مولا ترحم کرد طوفانش

کمی از خاک نعلین علی برداشت ابراهیم           که گردید آتش نمـرودیان، آناً گـلستانش

عیانش را نفهـمیدند این مردم و پیغـمبر           چگونه فاش گرداند از او اسرار پنهانش؟

چه بابایی! ابوطالب، سلام‌الله علیه آنکه           بود سنگنین‌تر از ایمان کل خلق، ایمانش

چه بانویی! که قرآن را مُزَیَّن کرده با کوثر           ندارد کفو این بانو به غیر از شاه مردانش

دو آقا زاده دارد، خوانده قرآن لؤلؤ و مرجان           دلم را برده این لؤلؤ، و مجنونم به مرجانش

عجب نور گریبانش گریبان گیرمان کرده           نمی‌دانم چه سرّی هست در نور گریبانش

چه کرده با عطای لقمۀ نانی، که در قرآن           به شأنش هل اَتی نازل شده از ذات منّانش

سلام‌الله علی مالک که فانی گشت در عشقش           سلام‌الله علی قنبر که گردید از غلامانش

خودش که جای خود، ما را نکن تکفیر با این حرف           به اِذن‌الله «کُن» می‌آید از امثالِ سلمانش

به جز بیت امیر عالم امکان کجا دیدید؟           که میکائیل خادم باشد و جبریل دربانش

نمک آماده کرده بهر نانش حضرت زهرا           الهـی جـان عـالـم بـاد قـربان نـمکـدانش

شنیدم از نبی، مولا به محشر میرود منبر           شنیدن دارد آن منبر که او گردد سخنرانش

یقیـن دارم سعادتمند می‌گـردد یقین دارم           اگر بر سجده افتد پیش او با توبه شیطانش

چگونه میتوانم از غلامی دم زنم اصلاً؟           در این درگه که حکم مور را دارد سلیمانش

جنان را دوست دارم تا شوم مهمان مولایم           به این امّید که گردم یکی از ریزه‌خوارانش

نلرزد دست و پایش، نه، نیاید خم به ابرویش           تمام خلق اگر مَرحَب شود آید به میدانش

کَاَنّ گردش تیغ علی با سرعت نور است           که عزرائیل بهر جان گرفتن مانده حیرانش

نجف، آری به قدری صاحب قدر است که باید           زند طعنه به یاقوت جنان، ریگ بیابانش

خداوند اختیار مطلـقـش داده که می‌باشد           تمام عالم کون و مکان در تحت فرمانش

به اِذن‌الله تام الاختیار است و دهد فرمان           زمین را بهر رویاندن، سما را بهر بارانش

مَلَک را واجبُ الطّاعَه است وقتی امر فرماید           فلانی را کن احیـا و فـلانی را بمیرانش

مقـامش را بنـازم، در کتابُ الله می‌بیـنم           قسم خورده به سُمّ مرکب او ذاتِ سبحانش

بلا تردید خورشید فلک مستور می‌گردد           اگر روشن کند مولای ما شمع شبستانش

نظر کردم به عرش و فرش و کرسی و قلم، دیدم           به دست حـیـدر کـرار باشد کلّ ارکانش

به زیر سایۀ طوبا، یقیناً قبطه خواهم خورد           به گرمای لطیف آفتاب صحن و ایوانش

بنازم آن ملاحت را که هنگام نظر کردن           به جای تیر، جان می‌ریزد از پیکان مُژگانش

خدا را؛ آرزو کردم یـتـیـم بی‌کسی بـاشم           چو دیدم طفل بی‌بابا نشسته روی دامانش

نمی‌سوزد در آتش، آنکه دارد حُبّ مولا را           اگر آرد به روز حشر با خود کوه عصیانش

نمی‌ترسـم من از یَومَ یَفِرُّ المرء مِن اُمِّه           نه چون پاکم، چون این آقاست آن جاپای میزانش

فقط راه امیرالمـؤمنین عرفان بالله است           کسیکه بی‌علی عارف شود لعنت به عرفانش

چه بد بختند آنها که سَلونیٖ را رها کرده           و رفتند از پیِ آنکه اَقیلونی است عنوانش

رها کردند باب علم را، رفتند این جُهّال           پیِ آن کس که دلّال است بهر چهارپایانش

حسادت می‌کنند آن قوم، زیرا خوب می‌دانند           خدایش برگزیده بـر تمام دَهر، سلطانش

اگر چه من حقیرم، روسیاهم، خواهشی دارم           به آقا زاده‌ات مهدی بگو رو بر مگردانش

تعهد داده «خادم» با امیرالمؤمنین، آری           نباشد غیـر ذکـر یا عـلی در کل دیوانش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَ سُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ حذف شد

کـلیـمُ الله را دیـدم کـنــار وادی طـورش           خلیل الله را دیدم یکی از ریزه‌خوارانش